یادداشت | ترحم به احترام "ماه عسل"
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، ترجیح می دهم وقتی از مترو یا اتوبوس استفاده می کنم، به جای نگاه کردن به تابلوهای رنگارنگ اطرافم و یا گوش کردن به شوی تبلیغاتی فروشنده های متعدد داخل مترو، مجله و روزنامه بخوانم. آنها با شوق و شور بسیار مزایای کالایشان را توضیح می دهند و به اختلاف قیتمش با جاهای دیگر اشاره می کنند و تکنیک ظریفشان این است که دو سه تا از یک جنس را با هم می فروشند تا اینکه مردم را متقاعد کنند که خرید نکردن مساوی است با ضرر! اما انصاف این است که باید گفت در این جنگ اقتصادی بازار خوبی برای تهیه بعضی از ما یحتاج است.
خانم و آقای جوان کنارم که زن و شوهر بودند محو کلمات فروشندههای زنجیره ای شده بودند و کاملا گاردشان برای خرید پایین آمده بود، ناگهان صدای پیامک موبایل آقا حواسشان را از فروشنده ها پرت کرد. خانم با جدیت تمام گفت «ببینم کیه؟!» شوهرش بدون مقاومت خاصی صفحه گوشی را سمت صورت خانم گرفت تا خیالش راحت شود بلاخره با قیمت این روزهای سکه نمی شود از مردسالاری ایرانی رونمایی کرد، بلکه باید همه چیز را با مذاکره و برد برد به پایان رساند.
در همین حین کودکی پنج شش ساله با موهای طلایی زیبای نسبتاً بلندی به آقا نزدیک شد. فکر کردم پسرشان است؛ اما وقتی خوب به سر و وضعش نگاه کردم، متوجه شدم «کودک کار» است. در دست راستش تعداد زیادی فال برای فروختن داشت.
پسرک با خونسردی کامل و بدون هیچ گونه خجالتی به سبد خریدشان نزدیک شد و آن را وارسی می کرد؛ اما آقا گفت: دست نزن! پرسید: اینها چیست؟ جواب داد خرما است و یک خرما به او داد و گفت: برو! پسرک هم بدون اینکه به تریج قبایش بر بخورد خرما را گرفت و با دقت نگاهش کرد و در حالی که قدم زنان جمع ما را ترک میکرد، شروع به خوردن خرما کرد. چند متری نرفته بود که هسته خرما را پرت کرد، کف مترو. هیچکس اعتراض نکرد او هم با همان بیخیالی به راهش ادامه داد.
بهتم زده بود، از اینکه او تا به حال خرما ندیده بود و نمیدانست چیست! چرا باید بعضی از بچهها آن قدر در ناز و نعمت باشند که خوردنی هایشان را برای تنوع در بازی کردن به اطراف پرت کنند و مدرن ترین کنسول های بازی و موبایل و تبلت برایشان جذابیتی نداشته باشد و فقط یاد گرفته اند خودشان را لوس کنند و در مهمانیها، بر سر کول بزرگترهای فامیل سوار شوند و بی ادبی کنند و پدر مادرشان هم دلشان غش و ضعف رود برای فرزند با مزه ای که به اجتماع فرستاده اند!
اما در این طرف کودکان کار باید فروشنده هایی باشند که با آدم بزرگها وارد معامله میشوند و شاید بعضی افراد از روی ترحم و به یاد برنامه ماه عسل و با نگاه دلسوزانهای در صورتشان چیزی از آنها بخرند.
در حالی که نگاه اسلام و سیره رفتاری پیامبر اکرم(ص) در رابطه با کودکان، مهربانی و توجه به آنها حتی در نماز است و در واقعه ای که بلال حبشی می خواست، با کودکانی که با حضرت رسول(ص) در وقت نماز جماعت بازی می کردند؛ برخورد جدی کنند، فرمودند: تنگ شدن وقت نماز، برای من بهتر از رنجاندن کودکان است. (ابوالقاسم سودهی، نفائس الاخبار، ص32)
چه باید کرد جبر زمانه و زمانه داران گاهی روی بی رحمی اش را به آدمی نشان می دهد، چرا که این پسر بچه موطلایی باید مثل سایر هم سن و سال هایش با پدرش به پارک برود و اوقاتش را دائم در کانون توجه مادرش با خوشحال سپری کند و هر چه اراده کرد برایش فراهم گردد. مجبور نباشد حساب و کتاب را کف مترو یاد بگیرد آن هم در سن پنج شش سالگی.
با در نظر گرفتن حواشی و مخاطرات زندگی کودکان کار، پی به جامعیت و احترام به حقوق بشر در احکام اسلام برده می شود از آنجا که در اسلام معامله با بچه نابالغ باطل است، مگر با شرایطی که آن شرایط نیز به صلاح جامعه و کودک است تا راه برای سوء استفاده از آنها بسته شود. توجه دین الهی به روحیات کودک به حدی است که نمی خواهد از سنین کم (قبل از بلوغ) وارد بازار کار شود.
باید توجه داشت که اصولا کودک به دلیل نزدیک بودن به مبدأ فطرت و داشتن روحی پاک و بی آلایش و میزان اثرپذیری بالا زمینه تربیت صحیحش فراهم است؛ اما کودکان کار در بستر محیطهای عمومی با افراد مختلف از هر صنف و گروه و طرز فکری، بسیار احتمال دارد به سمت بزهکاری پیش برود.
در هر حال وظیفه انسانی و اسلامی ایجاب می کند که هر کس کودکان کار را در هر جایی از پارک و بازار و مترو و ... می بیند، بدون نق زدن بر سر دولت و ارگانهای ذی ربط (که حتما باید وظیفه شان را درست انجام دهند) برایشان کاری و حرکتی کند و سهمی در کاهش ناهنجاری داشته باشد تا «معروف اجتماعی» اقامه گردد./918/ی703/س
سید مجتبی کیا